کد مطلب:90352 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:136

ترس اهل تقوا از کردار خویش











«فهم لانفسهم متهمون و من اعمالهم مشفقون»

واژه ها

اتهام: تهمت نهادن بر كسی، افتراء، كسی را به چیزی تهمت كردن است.

اشفاق: ترسیدن از كسی و بر كسی بیم داشتن، مهربانی كردن و مهر ورزیدن است.

تفاوت فهم این معانی، از این كلمه این است كه اگر به «من» متعدی شود، برای ترسیدن و بیم داشتن است و اگر به «علی» متعدی گردد، مهربانی از آن فهمیده می شود، اشفق منه و اشفق علیه.

الاشفاق، عنایه مختلطه بخوف لان المشفق یحب المشفق علیه و یخاف ما یلحقه و هم من الساعه مشفقون.

[صفحه 278]

راغب می گوید: اشفاق عنایت خاص است كه از خوف جدا نیست، چرا كه مهرورزنده، دوست مورد مهرش را، دوست دارد و از نارسائی دوستی، بیمناك می باشد.

ترجمه: پرواپیشگان خود را در انجام وظایف، متهم می كنند و از اعمال خود بیم و هراس دارند.

شرح: این عبادت، در ارتباط با جمله ی سابق «لا یرضون بالقلیل و لا یستكثرون الكثیر» می باشد، به این معنا كه با عدم رضا به اعمال اندك و توصیف كثرت به كثیر، در اوهام آنها، این تصور پدید آید كه اعمال، یا مقبول است و یا با فرمان خداوند موافق و در هر دو صورت، نگرانی وجود نخواهد داشت، زیرا كه این توهم مبداء عجب به عبادت، خواهد بود كه دست كم انسان را، از ازدیاد عمل بازمی دارد. در چنین حالی فورا در قبول عمل تردید نموده و منشاء این توهم را نفس اماره می دانند، از اینرو خوف بر عدل قبول، جان آنها را در بر گرفته، نفس را به كم كاری متهم می كنند و بر اعمال انجام شده كه ممكن است، حائز شرایط صحت یا قبول نبوده باشد، خائف اند. اینجاست كه نه بر عمل خشنود می شوند و نه ازدیاد آن را بسیار می شمارند.

جدیت در عمل در ادامه حیات معنوی ضرورت دارد

«عن ابی الحسن موسی علیه السلام قال: لبعض ولده «یا بنی علیك بالجد لا تخرجن نفسك من حد التقصیر فی عباده الله عز و جل و طاعته، فان الله لا یعبد حق عبادته.» موسی ابی جعفر علیهماالسلام به بعضی فرزندانش خطاب نموده، فرمود: فرزندم بر تو باد كوشش و جدیت در عبادت! هیچگاه شانه را از بار مسئولیت الهی تهی مكن و این وظیفه را از یاد مبر و خود را بی تقصیر مپندار، چرا كه هرگز خداوند آنچنان كه باید عبادت نمی شود و حق ستایش او ادا نمی گردد.

مرحوم ملاصالح مازندرانی در شرح اصول كافی، در شرح «فان الله لا یعبد حق

[صفحه 279]

عبادته» می گوید:

«لا یعبد حق عبادته كما و كیفا و قد اعترف خاتم الانبیاء و سیدالاوصیاء بالتقصیر و فیه تنبیه علی حقاره عباده الخلق فی جنب عظمته و احسانه و استحقاقه لما هو اهله، لیدوم شكرهم و جدهم فی عباداتهم و لا یستكثروا شیئا من طاعتهم».

خدای متعال آنچنان كه باید و شاید، عبادت نمی شود، نه در كمیت و عدد و نه در كیفیت و چگونگی. چگونه می توان این را تصور نمود، با اینكه خاتم پیامبران صلی الله علیه و آله و سلم و سید اوصیاء، به تقصیر خود در عبادت اعتراف نموده اند. این اعتراف بجا و به مورد، گویای این است كه عبادت بندگان، در مقایسه با عظمت پروردگار و نعمتهای او بر بندگان و استحقاق پرستش، كوتاه و در جهت دوام شكر و جدیت در عبادت و عدم استكثار آن، بسی حقیر و ناچیز خواهد بود.

موسی بن جعفر علیه السلام به فضل بن یونس فرمود: این دعا را بخوان و تكرار كن.

«اللهم لا تجعلنی من المعارین و لا تخرجنی من التقصیر» قال: قلت له: اما المعارون فقد عرفت، ان الرجل یعار الدین ثم یخرج منه، فما معنی لا تخرجنی من التقصیر؟ فقال: «كل عمل ترید به وجه الله فكن فیه مقصرا عند نفسك، فان الناس كلهم فی اعمالهم فیما بینهم و بین الله مقصرون الا من عصمه الله.» فضل بن یونس گوید: آن دعاء این است:

خدایا! مرا از معارین (ایمان داران عاریه ای و ناپایدار) قرار مده و مرا از حد تقصیر بیرون مكن! عرض كردم معنای معارین را دانستم، معنای جمله ی دوم چیست؟ فرمود: در هر عملی كه برای رضای خدا انجام دهی (یعنی جامع شرائط صحت و قبول باشد) خود را مقصر بدان، زیرا همه ی مردم بین خود و خدا نسبت به اعمالشان مقصرند، به این معنا كه در وظایف بندگی، خود را بی نیاز نبینند، چرا كه تصور عدم تقصیر، علاوه بر اینكه عجب آور است، پیامد دیگری دارد و آن جهت احراز مقبول بودن است و این امر برای هیچكس محرز نخواهد بود، مگر كسانی كه در عصمت الهی قرار گرفته

[صفحه 280]

باشند كه با نور عصمت از این تصور (عدم تقصیر) بركنار بمانند.

و گویا این معنای همان فرموده ی پیامبر است كه: «ما عبدناك حق عبادتك.»: به آن عبادتی كه شایسته ی مقام توست قیام نكرده ایم.

بدین جهت، دلهای پرواپیشگان از خوف عدم قبول، لبریز و هیچگاه از حد تقصیر در عمل، خواه عبادی و خواه غیر آن، خارج نمی شوند.

[صفحه 281]


صفحه 278، 279، 280، 281.